تقویم تاریخ // شهادت زیدبن علی(ع)(3صفر)
نظام نوین اسلامی
جهان زیر سایه ی اسلام

سبب قیام وى بنا به نقل شیخ مفید این بود كه وى براى شكایت از خالد بن عبدالملك بن حرث، والى مدینه، نزد هشام بن عبدالملك- خلیفه اموى- رفت و مدتى در شام بود تا با وى ملاقات كند؛ ولى او اجازه ملاقات نمى داد .

 

زید هر بار نامه مى نوشت و مطلب خود را در آن ذكر مى كرد؛ ولى هشام در پایان نامه و در پاسخ او مى نوشت كه باید به سرزمین خود مدینه برگردد .

 

اما زید ابا مى كرد تا آنكه هشام او را نزد خود خواند و گفت : شنیده ام كه در آرزوى خلافت هستى؛ اما تو شایسته این مقام نیستى؛ زیرا مادرت كنیزكى بیش نبود! وى در پاسخ گفت : مادر اسماعیل، پسر ابراهیم نیز كنیز بود؛ ولى خدا او را به پیامبرى برگزید و پیامبر ما را از صلب او بیرون آورد .

 

سخنانى بین زید و هشام، رد و بدل شد تا اینكه هشام خشمگین شد و دستور داد زید را اخراج كنند .

 

مأموران، وى را به جانب مدینه فرستادند تا از مرزهاى شام خارج شد .

 

پس از جدا شدن مأموران، زید به عراق آمد و در كوفه مردم با او بیعت كردند .

 

یوسف بن عمر ثقفى كه از طرف هشام، حاكم عراق بود، با وى نبرد كرد؛ ولى اطرافیان زید از او روى گردان شده، زید را تنها گذاشتند .

 

زید با جماعت اندكى تا شب نبرد كرد و شب هنگام به واسطه شدت جراحات وارده به شهادت رسید .

 

جنازه او را در كف نهر آبى دفن كردند و روى قبر او را پر از خاك و گیاه كرده، آب نهر را روى آن جارى ساختند تا از دید دشمن پنهان بماند؛ ولى خالد، حاكم مدینه مطلع شد و قبر را شكافته، سر زید را از بدن جدا كرد و براى هشام فرستاد .

 

به دستور هشام، بدن زید را برهنه به دار كشیدند و پس از مدتى جنازه اش را سوزانده، خاكسترش را بر باد دادند . زید بن على بن الحسین (عهما) بنا به روایتى در تاریخ سوم صفر به شهادت رسید .

 

ائمه هدى- علیهم السلام- همواره از زید بن على بن الحسین- علیهما السلام- به نیكى یاد مى كردند .

 

امام صادق (ع) پس از آنكه بوسیله نامه اى از شهادت عموى خود مطلع شدند، گریستند و فرمودند : إنّا لله و إنّا إلیه راجعون! از خداوند به خاطر مصیبت عمویم زید اجر و مزد مى طلبم! زید، عموى خوبى بود و براى دنیا و آخرت ما سودمند بود .

 

بخدا قسم كه عمویم شهید از دنیا رفت مانند شهدایى كه در خدمت رسول خدا و على و حسن و حسین- صلوات الله و سلامه علیهم- شهید شدند! و بروایتى هزار دینار از اموال خود را بین خانواده كسانى كه در راه یاورى وى شهید شده بودند تقسیم نمود .

 

زید هنگام شهادت 42 سال داشت .

 

پس از او فرزندش یحیى نیز در سال 125 هجرى در اوایل سلطنت ولید بن یزید بن عبدالملك خروج كرد و او نیز به شهادت رسید .

 

برگرفته از :

منتهى الآمال ، تألیف مرحوم حاج شیخ عباس قمى .

 

http://www.tebyan.net/Religion_Thoughts/Articles/TheInfallibles/FromTheInfallibles/2009/1/29/84475.html

 

http://img.tebyan.net/big/1387/11/24845462441101771842242320331764217076106.jpg

 

شهادت زید بن علی بن الحسین

 

پس از خروج زید به همراه سپاهیان خود، یوسف بن عمر ثقفی که حاکم عراق بود از جانب هشام بن عبدالملک مأمور به جنگ با او شد. همین که تنور جنگ گرم شد اصحاب زید بنای مکر و خیانت گذاشته بیعت خود را نقض نموده، فرار کردند و زید با عدة کمی که باقی مانده بود به سختی جنگ می کرد تا شب فرا رسید و لشگریان دست از جنگ کشیدند و زید زخم بسیار برداشته و تیری هم به پیشانی او رسیده بود .

 

اصحاب او شخص حجاّمی را از یکی از روستاهای کوفه آوردند تا تیر را از پیشانی او خارج نماید همین که حجّام تیر را بیرون کشید زید جان تسلیم نمود.

 

اصحاب او برای دفن جنازه شریفش آب نهری را از مسیر اصلی برگردانده، جنازه زید را در کف نهر دفن نموده و قبر او را با خاک و گیاه انباشتند و سپس نهر را بر روی آن جاری ساختند و از آن حجّام عهد و پیمان گرفتند که محل قبر او را مخفی بدارد، همین که صبح شد حجّام نزد یوسف بن عمر حاکم عراق رفته و محلّ دفن زید را نشان داد، یوسف قبر زید را شکافت و جنازه او را بیرون آورده سر او را جدا نمود و برای هشام فرستاد.

 

هشام به او نوشت تا زید را برهنه و عریان بر دار کشند و یوسف بن عمر جنازه زید را در کناسه کوفه برهنه بر دار آویخت.

پس از مدّتی هشام مجدداً برای یوسف نوشت که جنازه زید را با آتش سوزانده، خاکستر او را به باد دهد.

گفته اند جنازه زید پنجاه ماه برهنه در کناسة کوفه بر دار آویخته بود و خداوند بدن او را مستور نموده بود.

 

منابع:

مروج الذهب مسعودی، منتهی الامال

http://daneshnameh.roshd.ir/mavara/mavara-index.php?page=%D8%B4%D9%87%D8%A7%D8%AF%D8%AA+%D8%B2%DB%8C%D8%AF+%D8%A8%D9%86+%D8%B9%D9%84%DB%8C+%D8%A8%D9%86+%D8%A7%D9%84%D8%AD%D8%B3%DB%8C%D9%86&SSOReturnPage=Check&Rand=0

 

تأثر امام صادق در شهادت زید

 

شیخ صدوق از حمزه بن حمران روایت می کند که گفت به حضور امام جعفر صادق علیه السلام رسیدم، حضرت فرمود: ای حمزه از کجا می آئی؟ عرض کردم از کوفه! حضرت از شنیدن این کلمه به قدری گریست که محاسن شریفش تر شد.

 

عرضه داشتم: یا بن رسول الله چه شد که گریه بسیار نمودید؟

 

فرمود: سبب گریه ام این بود که یاد نمودم از عمویم زید و آن مصائبی که به او رسید.

عرض کردم چه مطلبی به خاطر شریفت رسید؟

 

فرمود: بیاد آوردم شهادت او را در آن هنگام که تیری به پیشانی او رسید و او از پای در آمد سپس فرزندش یحیی بسوی او آمد و خود را بر او افکند و گفت: ای پدر بشارت باد بر تو که اینک وارد می شوی بر رسول خدا و علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام!

 

زید گفت: چنین است که می گوئی ای پسر جان من!

 

سپس آهنگری را طلبیدند که آن تیر را بیرون آورد همین که تیر را از پیشانی او بیرون آوردند جان او نیز خارج شد، جنازه زید را برداشته بسوی نهر آبی که در بستانِ زائده (نام محلّی است) جاری بود آوردند سپس در میان نهر قبری کندند و زید را دفن نموده آنگاه بر قبر او آب نهر را جاری نمودند تا قبرش معلوم نباشد که مبادا دشمنان او را از قبر بیرون آورند.

 

لیکن در هنگام دفن یکی از غلامان ایشان که اهل سند بود این مطلب را دانست و خبر را به نزد حاکم عراق یوسف بن عمر برد او نیزجنازه زید را خارج نموده برهنه بر دار کشید و جنازه او چهار سال به دار آویخته بود سپس امر کرد او را پائین آورده به آتش سوزانیده و خاکسترش را به باد دادند.

 

سپس حضرت فرمود: خدا لعنت کند قاتل و کسانی که دست از یاری زید برداشتند.

بسوی خدا شکایت می کنم از آنچه که بر ما اهل بیت پس از پیامبر صلی الله علیه و آله از این مردم می رسد و از حق تعالی یاری می جوئیم بر دشمنان خود و هو خَیرمستعان (و او بهترین کسی است که از او کمک خواسته شود).

http://daneshnameh.roshd.ir/mavara/mavara-index.php?page=%D8%AA%D8%A3%D8%AB%D8%B1+%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85+%D8%B5%D8%A7%D8%AF%D9%82+%D8%AF%D8%B1+%D8%B4%D9%87%D8%A7%D8%AF%D8%AA+%D8%B2%DB%8C%D8%AF&SSOReturnPage=Check&Rand=0

 

زید بن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب (ع) در سال 75 هجری (76 هجری)در مدینه منوره چشم به جهان گشود . . .

 

زید بن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب (ع) در سال 75 هجری (76 هجری)در مدینه منوره چشم به جهان گشود . نام مادر گرامی وی« حوراء» و نام پدر بزرگوارش« حضرت امام زین العابدین (ع)» است . چون بشارت و ولادت حضرت زید به حضرت امام زین العابدین (ع) رسید ، حضرت مصحف شریف را گشود و در آن نگریست ، نخستین سطر چنین بود ؛ « انّ الله اشتری من المؤمنین انفسهم و اَموالِهم بِانّ لَهُم الجَنّة ؛ همانا خداوند جان ها و اموال اهل ایمان را خریداری می کند به این که بهشت را به ایشان عطا کند . » (1) بار دیگر مصحف شریف را بگشود و آیه چنین بود ؛ «ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتاً بل احیاء عند ربهم یرزقون ، و البته مپندارید آنان که در راه خدا شهید می شوند مردگانند بلکه زندگان جاوید و ابدی هستند و نزد پروردگارشان روزی می خورند.»(2) آن حضرت برای سوم بار عمل را تکرار کرد و این آیه آمد :« و فضل الله المجاهدین علی القاعدین اجراً عظیماً ؛ خداوند مجاهدان را بر نشستگان پاداش و اجری بزرگ فرموده است . » (3)

 

بدین هنگام حضرت امام سجاد (ع) فرمودند : « به خدا سوگند مرا به این موارد تعزیت گفته اند و وی هر آینه از شهداست ».

 

از ابوحمزه ثمالی نقل است که گفت :« من در هر سال به هنگام حج یک بار حضرت علی بن الحسین (ع) را زیارت می کردم . سالی به خدمت آن جناب رسیدم . دیدم طفلی بر روی زانوی ایشان نشسته است . طفل برخاست که برود ، چون به آستانه ی در رسید به زمین خورد و سرش زخم شد و خون از آن جاری گردید .

 

امام علیه السلام چون بدید از جای بر خاست و خود را به کودک رسانید و او را بلند کرد و خون را با پیراهنش پاک گردانید و وی را گفت :« تو را به خدا پناه می دهم از این که همان باشی که او را در کُناسه به دار آویزند . ابوحمزه می گوید :« تعرض کردم ، پدر و مادرم فدای تو باد ، به کدام کناسه اشارت فرمودید . پاسخ داد : کناسه ی کوفه ». عرض کردم : « فدایت شوم این اَمر خواهد بود ؟ فرمود : « آری ! به خدا سوگند که اگر پس از من بمانی این پسر را خواهی دید که در ناحیتی از نواحی کوفه او را بکشند و دفنش کنند و از گورش برآورند و برهنه اش بکنند و به زمینش بکشند و در کناسه به دارش آویزند و سپس فرودش آورند و بسوزانند و نرم بکوبند و در بیابان بر بادش دهند .»عرض کردم : فدایت شوم ، نام این پسر چیست . فرمودند :« زید ». آن گاه دیدگانش پر از اشک شد .

 

لقب و کنیه ی « زید بن علی (ع) »

 

کنیه ی حضرت زید (ع) « ابوالحسین » است . حسین پسر زید پس از شهادت پدرش ، در خانه ی حضرت جعفر بن محمد الصادق (ع) به سر می برد و از آن حضرت علم فراوان کسب کرد و معارف دینی و آداب اسلامی بسیار آموخت .

 

لقب حضرت زید (ع) را علامه مقدم « زید الازیاد » ذکر می کند و می گوید :« این بدان سبب است که او بر همه ی کسانی که بدین نام موسوم بوده اند ، برتری داشته است . شجاعت ها و از خودگذشتگی ها در راه دین و اعمال صالح در طول حیات و شهادت ، وی را مورد تمجید و مدح ائمه هدای (ع) قرار داده است و ایشان از دیگران که این نام را داشته اند ، بویژه آنان که از این خاندان بوده اند مانند زید بن حسن السبط و زید بن موسی بن جعفر (ع) معروف به « زید النار » بالاتر بوده است .

 

عبادت و پرهیزکاری

 

آری ! حضرت زید (ع) در خاندان طهارت و تقوا چشم به جهان گشود و در دامن پدر بزرگواری چون حضرت سجاد (ع) پرورش یافت . کانونی که وی در آن تربیت شد دارای سه خصلت ممتاز و برجسته بود که در هیچ یک از خاندان های بزرگ در طول اعصار و قرون هرگز یک جا حاصل نگشته است ؛ اولاً اینان عترت حضرت رسول (ص) هستند و در وجود ایشان خون پاک نبوی جاری است و شخصیت آن ها از هر گونه پستی و رذالت دور است و به تمام خصایل نیک و مکارم اخلاق آراسته اند . ثانیاً مصایب بزرگ و محنت های عظیم و دردناک را در طول زندگی دیده اند که هیچ کس را تاب تحمل آن نیست . پدر حضرت زید (ع) حضرت امام زین العابدین (ع) ، شهادت پدر و عموها و خویشان و کسان و اسارت اهل بیت عصمت و طهارت (ع) و . . . را تحمل می کند . ثالثاً این خاندان دریای علم و معرفت الهی بودند ، هم دودمان نبوت اند و هم دودمان علم « انا مدینة العلم و علی بابها » بدین ترتیب حضرت زید (ع) لطائف معارف و اسرار احکام را آموخت و دقایق آیین مقدس اسلام را فرا گرفت و پیوسته در احتجاجات و مناظرات بر سایر فرق پیروز بود .

 

ایشان اهل زهد و تقوا و عبادت و شب زنده داری بود . سعید بن جبیر می گوید از محمد بن خالد پرسیدم ؛ مقام زید بن علی (ع) را در دل اهل عراق چگونه یافتی ؟ گفت : « از اهل عراق چیزی نمی گویم ، لکن از مردی برای تو سخن می گویم که وی را « نازلی » نامند و از مدینه است . گفت :« با زید ما بین مکه و مدینه همراه بودم / زید نماز واجب را می گذارد ، سپس ما بین دو نماز ، نمازهای مستحب به جای می آورم و تمامت شب را در نماز و تسبیح بود و این آیه را تکرار می کرد :« وَ جاءَت سکَرة الموتِ بالحقِّ ، ذلک ما کُنت عَنهُ تحیذ ، هنگام بی هوشی مرگ به حق فرا رسید ، همان مرگی که از آن دوری می جستید »4.

 

زید شبی را با ما نماز بخواند و این آیه را تا نزدیکی های نیم شب تکرار می کرد . من بیدار شدم و زید را در حالی دیدم که دستهایش به سوی آسمان بلند بود و می گفت :« ای خدای من ! عذاب دنیا سهل تر از عذاب آخرت است » سپس شروع به گریستن نمود ، من برخاستم و پیش رفتم و گفتم :« ای فرزند رسول خدا (ص) تو شبت را آسان به جزع و اضطراب گذراندی که برای من معهود نبود . گفت : « وای بر تو نازلی ، من امشب در حال سجده در واقعه دیدم ، گروهی از مردم به سمت من پیش آمدند و بر تن ایشان لباس هایی بود که چشم ها از آن ها خیره می شد . آن ها پیش رسیدند و مرا که در حال سجده بودم ، در میان گرفتند . پس بزرگ ایشان که سخن او را می شنیدند گفت :« آیا او همان است ؟» گفتند :« آری !» گفت :« یا زید ، تو را بشارت باد که تو مقتول در راه خدا خواهی بود ون به دار آویخته و سپس سوزانده خواهی شد . بعدها هرگز آتش به تو نخواهد رسید . پس هراسان از خواب بیدار شدم . ای نازلی به خدای سوگند که هر آینه دوست دارم که مرا به آتش بسوزانند ، سپس دوباره به آتش بسوزانند اما خداوند امر این امت را اصلاح کند »5.

 

امر به معروف و نهی از منکر و زید بن علی (ع)

 

در موضوع قیام زید بن علی (ع) ، فریضه ی امر به معروف و نهی از منکر که از واجبات دین است در ردیف نخستین اهداف وی قرار دارد وی در اجرای این فریضه به هیچ وجه ترسی و هراسی از خود نشان نمی دهد حتی در پر خطر ترین صورت آن که امر به معروف به سلطان جائر و ستمکار اموی باشد .

 

در تاریخ یعقوبی آمده است :« یک بار وی به نزد هشام بود در ضمن سخن به هشام گفت :« اتق الله یا هشام ، ای هشام ، تقوا پیشه کن » .

 

 

هشام گفت :« آیا چون تویی مرا به پرهیز از خدا دعوت می کنی ؟ » پس فرمودند :« آری ! همانا که هیچ کس نیست که پایین تر از آن باشد که بدان امر کند و هیچ کس نیست که بالاتر از آن باشد که آن امر را بشنود .»

 

عبدالله بن مسلم بن بابک نقل می کند :« با زید بن علی (ع) به سوی مکه بیرون شدیم و چون نیمه شب شد و ستاره ی ثریا راست ایستاد . گفت :« بابکی ! آیا این ثریا را نمی بینی ؟ آیا کسی را دیده ای که بدان برسد ؟ » گفتم :« نه » گفت :« به خدا هر آینه دوست داشتم که دستم بدان چسبیده بود و از آن به زمین یا هر جایی می افتادم و پاره پاره می شدم و خداوند میان امت محمد (ص) ار اصلاح می کرد .6»

 

وی با پرورش روحی و فکری خویش و با داشتن صفاتی چون عزت نفس ، سر باز زدن از قبول ظلم و ستم ، مکروه دانستن ذلّت و خواری ، خود سازی و تهذیب نفس به اوج کمالات معنوی دست یافت .

 

زید بن علی (ع) در کلام معصومین

 

قیام زید بن علی (ع) از حوادث مهم تاریخ اسلام است که امامان معصوم درباره ی شخصیت حضرت زید (ع) و قیام آن سخن ها گفته اند که به نمونه ای از آن اشاره می کنیم .

 

1- رسول اکرم (ص) ؛

 

پیامبر اسلام (ص) به حضرت امام حسین (ع) فرمود :« ای حسین! از صلب تو مردی بیرون آید که او را « زید » گویند . وی و یارانش در روز قیامت گام برگردن مردم نهند و با صورت و دستی نورانی ، بی حساب وارد بهشت می شوند .»(7)

 

2- امام علی (ع) ؛

 

« در پشت کوفه مردی خروج کند که او را « زید » نامند با ابهتی تمام ، این ابهت ، حشمتی است که پیشنیان بر آن دست نیافتند و آیندگان نیز در نیابند جز آن کس که همانند او عمل کند . وی و یارانش در قیامت با طومارها یا شبه طومارها بیرون آیند تا از سر و گردن مردم بگذرند . فرشتگان به ایشان بر می خورند و می گویند ، اینان جانشینان شایسته و خوانندگان به سوی حق هستند و رسول الله (ص) ایشان را استقبال کند و فرماید :« ای فرزندان من ! براستی که بدان چه امر کرده بودم ، عمل کردید ، اکنون بدون حساب وارد بهشت شوید »».(8)

 

3- امام زین العابدین (ع) ؛

 

روایت است که فرمودند :« از فرزندان من مردی بیرون آید که وی را « زید » نامند . در کوفه کشته شود و در کناسه به دار آویخته گردد . چون زنده شود ، از گور بیرون آید ، درهای آسمان برای او گشوده شود . اهل آسمان ها بدو شادمانه شوند . روحش در حوصله ی مرغی سرقرار دهند و در بهشت به هر سوی که خواهد به سیر شبانه رود .»(11)

 

4- امام محمد باقر(ع) ؛

 

از گروهی از یاران آن حضرت روایت شده که گفتند ، با آن حضرت بودیم ، پس زید بن علی (ع) بروی بگذشت ، آن حضرت فرمود: «این برادرم را می بینم ؟ به خدای سوگند که در کوفه خروج می کند و کشته می شود و به چوبه ی دار آویخته می شود و سرش را در بلاد می گردانند »(10)

 

5- امام جعفر صادق (ع) ؛

 

حضرت صادق (ع) روزی از او یاد کرد و فرمود:« خدا رحمت کناد عمویم را ، به خدا سیدی بزرگوار بود . سوگند به خدا برای دنیا و آخرت در میان ما کسی مانند او پیدا نشود.»(9)

 

مبارزه و شهادت زید بن علی (ع)

 

زید بن علی (ع) وی انسانی با شکوه ، متقی و اهل زهد و ورع بود . او هماره با بنی امیه مخالف بود و حکومت فاسد امویان همواره از قیام وی خوفناک بودند . هشام بن عبدالملک مروان پنج ماه وی را زندانی کرد و پس از آزادی از زندان دست به قیام زد و چهل هزار نفر برای دفاع از کتاب خدا و سنت پیامبر (ص) و اهل بیت عصمت و طهارت (س) با او بیعت کردند .

 

هشام بن عبدالملک « حضرت زید (ع) » را به ودیعتی از خالد بن عبدالله القسری متهم کرد و نامه به او نوشت تا نزد یوسف بن عمر امیر کوفه برود . زید به کوفه رفت و یوسف از او در این موضوع تحقیقاتی انجام داد و چیزی برای او ثابت نگشت . یوسف او راسوگند داد و وی را باز گردانید . زید از کوفه به قصد مدینه خارج شد . مردم کوفه اطراف وی جمع شدند و گفتند :« این جا صد هزار مرد شمشیر زن است که همه در رکاب تو آماده جان سپردن هستند . باز گرد تا با تو بیعت کنیم و بنی امیه در این شهر بسیار اندک هستند و ما بر آن پیروز می شویم .»

 

زید گفت :« من از عذر و مکر شما می ترسم که جد من حسین (ع) روا داشتید . آنان سوگند خوردند و پیمان بستند و بسیار اصرار کردند تا این که حضرت زید به کوفه بازگشت و پانزده هزار مرد تنها از کوفیان غیر از مردم بصره و موصل و واسط و خراسان با وی بیعت کردند . چون کار تمام شد . زید (ع) فرمود :« الحمد الله الذی اکمل لی دینی ، به خدای که من از جد خویش شرم داشتم با او بر کوثر حاضر آیم در حالی که امر به معروف و نهی از منکر رها شده است .

 

آن گاه دعوت خویش را آشکار کرد . یوسف بن عمر امید کوفه از امویان ، لشکری گرد کرد و میان دو لشکر جنگ سختی درگرفت و در پایان لشکر حضرت زید (ع) پراکنده شدند . او با سپاهیان اندک خویش جنگ سختی کرد ، تیری بر پیشانی وی وارد شد و با آن تیر به شهادت رسید . یارانش وی را دفن کردند و بر گور او آب راندند تا جنازه ی وی پیدا نشود . حاکم کوفه زمین ها را می کاوید تا جسد او را یافت و او را بر دار کرد و سپس جسد وی را آتش زدند و خاکسترش را به رود فرات دادند .

 

سر وی از بدن جدا شد و به دمشق فرستادند . چندی بر دروازه ی دمشق آویزان بود . سپس آن را به مدینه بردند و یک شبانه روز در کنار قبر رسول خدا (ص) در مسجد نبوی به نمایش گذاردند ، آن گاه آن را به مصر فرستادند که در آن جا مردم آن را از ماموران حکومتی ربودند و دفن کردند .

 

تاریخ شهادت زید بن علی (ع) چهارشنبه اول صفر 122 هجری در کوفه بوده است .

 

سید حمیری درباره ی حضرت زید (ع) چنین می سراید :

 

« شب گذاشتم در حالی که تمام شب بیدار ماندم و چشمم به هم نرفت و چون مارگزیده بی آرام بودم

و کلامی گفتم در حالی که حیرتی طولانی داشتم

خدای حو شب و خِراش و مَزید را لعنت کُناد

و هزار هزار و هزار هزار بار لعنت ابدی بر آن ها

اینان با خدای حرب کردند و محمد (ص) را بیازردند

در خون مطهر زید از روی عناد و لجاج شرکت جستند

آن گاه پیکر او را بر بالای دار برهنه بیاویختند

ای خراش بن حوشب تو فرادی قیامت شقی ترین مردم خواهی بود .» (12)

 

امام صادق (ع) به ابی ولاد کاهلی فرمود : « آیا عم من زید را دیدی ؟ عرض کرد : آری ! او را دیدم در حالی که به دار آویخته بود و مردم را دیدم که میان شماتت کننده خشمگین و میان محزون سوزنده از غم بودند . سپس فرمود :« امّا الباکی فَمعه فی الجنه ، و اما ال شامت فشر یک فی دمه ؛ اما گریه کننده ، پس با او در بهشت است و اما سرزنش کننده پس در خون او شریک است .» (13)

 

پی نوشت :

1. توبه / 119

2. آل عمران / 169

3. نسا / 197

4. ق / 19

5. بحارالانوار / ج11 / ص 43

6. مقاتل / ص 51

7. امالی صدوق / ص 330

8. مقاتل / ص52

9. فوات الوفیات / ج 1 / ص 210

10. اثبات الوصیه / ص 135

11. ریاض العلما / ج 2 / ص 158

12. طبری / ج 8 / ص 278

13. بحار الانوار / ج 11 / ص 40

 

منابع و مآخذ

 

1. المعجم المفهرس لالفاظ القرآن کریم ، محمد جعفر صدری ؛ مکتبه سهروردی ، چ
میزبان مارکت

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:








تاریخ: یک شنبه 26 آذر 1391برچسب:,
ارسال توسط سید محمد علمداری
آخرین مطالب

آرشیو مطالب
پيوند هاي روزانه
امکانات جانبی
ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 4
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 4
بازدید ماه : 144
بازدید کل : 4645
تعداد مطالب : 105
تعداد نظرات : 9
تعداد آنلاین : 1